--> <$BlogRSDURL$>

Thursday, April 06, 2006


بعد از مدتها ، سال تحويل تو خونه ي خودمون . چيدن هفت سين
در دقايق آخر . جاي همه ي كساني كه بودن و نيستن ، خالي !

يادم رفت موقع تحويل سال ، آرزو كنم . فال با ديوان حافظ ي كه
صفحه ي اولش به خط خودم نوشته : 25/12/1373 ، ” دوش با من
گفت پنهاني كاردان تيزهوش .. “ . عكس ، عكس ، عكس ، امتداد
ميل ثبت هر لحظه و دودستي چسبيدنش .
تلفن ، تلفن ، تلفن ، بيا تبريك بگو ! هيچ وقت تبريك و تسليت
تلفني دوست نداشتم . خواب .
خانه ي عمو جانم كه امسال تنهاست ، دستش مي لرزه انگار ، يه
دفعه احساس ميكنم كه چقدر پير شده !
مهماني خداحافظي فاميلي كه داره ميره ، ديدن يه عالمه آدم بعد
از كلي سال ، بيش از بيست بار جواب به سؤال ” چقدر از درس ت
مونده ؟‌ “، با لبخند . جواب دادن به آدمي كه يه جوري نگاه
مي كنه ، با تمسخر . هديه گرفتن DVD فيلم هاي ساخت ” آبتين “
كه 5 دقيقه اي حاضر مي كنه ، با لطف . خواب .
مهماني بعدي ؛ يك بچه دل درد داره همه از من انتظار
دارن كه يه كار شفابخش مرتكب بشم ، بلد نيستم . بايد
ياد بگيرم كه خيلي مسلط و با قطعيت نظر بدم تا اثر كنه !
بودن و حضور داشتن بعد از مدت ها فرار ، با آرامش …

* امسال ” جلال “ هم سر سفره حاضر بود كه مي بينيدش !
( وجه تسميه ي اين گوگولي ، كلاهشه كه شبيه ” جلال آل
احمد “ سرش گذاشته ! خداييش قيافه ش روشنفكر نيست ؟! ;) )


11:51 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment