--> <$BlogRSDURL$>

Thursday, January 29, 2004


وه چه بي جنبه که منم !!
حالا چون اون امتحانه رو خوب دادم بايد گند بزنم به اين يکي .
9:15 PM @ عاطفه

|


: براي دوست و دلسو زي ها يش

از من نپرس چه مرگته ؟! انقدر برام عزيزي که نمي تونم

بهت د روغ بگم . ا گه را ستش ر و بگم هم ، حا لم

. خرا بتر مي شه
12:13 AM @ عاطفه

|

Wednesday, January 28, 2004


رقص در غبا ر

با لاخره طلسم اين فيلم شكست ، بعد از دو ماه د يد يمش . اولين باري بود كه از

با زي فرامرز قريبيا ن خو شم اومد ! علي رغم اشكا لاتش ، دوست داشتني بود

مخصوصا اون جايي كه انگشت حلقه ي پسره رو مار گز يد . فقط كا ش كمتر اون

! انگشت بريده رو نشو ن ميدادن



10:03 AM @ عاطفه

|

Tuesday, January 27, 2004


.خب يکي از ا متحا ن ها رو داديم . تا اون دو تا هم تموم بشه ، جون من در ميره

از مزيت هاي امتحا ن روان پز شکي ، شخصيت شنا سي و كشف اختلا لات خود و

اطرافيا نه . اگه بدونين اين موضوع چه خوره اي به جون من شده بود ! يعني تا يك

مبحثي رو شروع مي كردم ، مصداق هاي عيني اون اختلال يا اون تيپ شخصيتي به

ذهنم هجوم مي آوردن و تفسير جزيي هر كدوم ، ساعت ها وقت مي گرفت . تازه

اون ها يي كه برام مهم بودن رو ، تو ذهنم درما ن هم مي كردم و ميزان پا سخ به

درمان شون رو تخمين مي زدم ، كه بيشتر نا اميد كننده بود ! آخ اگه عمو جغد شاخ دار

خا له خا نوم بزرگه ، رامكا ل ، چها ر دست ، غضنفر ، . . . و خودم ! ، رو مي شد درما ن

! كرد ، چه خوب مي بود
10:59 AM @ عاطفه

|

Thursday, January 22, 2004


شا يد يکي از رنجور ترين اقشا ر جا معه ، دانشجويا ن پزشکي با شند . توضيح اينکه

درو سي دارند مشتمل بر شش واحد ! كه كا فيست فقط به يك علت سا ده مثل حا ل

نداشتن يا انزجار از درس مربوطه يا بدي آب و هوا يا هر علت احمقا نه يا هوشمندانه ي

ديگر ي درس نخوانند تا نا بود شوند !! حالا فردي را تصور كنيد كه در بيش از نود درصد

موارد يكي از علل با لا را دست آويز قرار داده و مي خواهد يك جوري از زير قضيه فرار كند

ياد دوران دبيرستا ن به خير كه اين سيستم جواب مي داد !) طبيعتا چون شخص )

مربوطه ، در طول ترم هم ، ما نند ديگر دانشجويا ن شريف و ساعي اين رشته ، نه

مطا لعه اي داشته ، نه رفرنس مي داند كه چيست ، نه سر كلاس گوش كرده ، نه . . .( و

در اين چها ر ماه هر غلطي كرده غير از درس خواندن !!!) ، حا ل و روز ي ديدني و دشمن

.شاد كن !! دارد



9:24 AM @ عاطفه

|

Tuesday, January 20, 2004


. . . مي ترسم ، مضطربم ، و با اينكه مي ترسم و مضطربم باز

!باز هيچي ، خيلي وقته بقيه ي اين شعر رو فراموش كردم
7:24 PM @ عاطفه

|


امروز روز آخر دي ماه است ،من ... هنوز سردمه ، قبلا مي دونستم خريت کردم ، الآن

هم مي دونم ، بعد ها هم خواهم دانست !! مي خوام خواستن به معناي واقعيش

اين ماليخوليا تموم بشه .پنج شش ماه هدر دادن نظم فكري و ملامت خود و

بد اخلاقي كافيه .امروز آخرين حواس پرتيم بود قول مي دم ! داره تموم مي شه ، فوقش

. . . يك ماه ديگه ست . بشمار : ده ـ نه ـ هشت ـ
10:13 AM @ عاطفه

|

Monday, January 19, 2004


«در آغاز ـ امير حسين طاهري»

در آغاز

تنها عرياني من بود و زمين

واژه ، رؤياي گنگي بود

...و جفت ناگهان من آنقدر زيبا که


از اول

و در آغاز تنها عشق بود

و اندکي برگ درخت و زمين

واژه ، دخترکي هراسان بود

...و جفت دوباره ي من آنقدر خود خواه که


از اول

در آغاز تنها شعر بود

و اندكي شور ستاره و زمين

واژه ، خدا بود

...و جفت هميشه ي من آنقدر حسود كه

از اول

در آغاز مرگ بود

و اندكي بوي باد و زمين

جهان طعم گلوي مرا داشت

هر جفت ناگزير من ، خود را به شكل واژه مي آراست



خط بزن ، تمام مرا خط بزن

...از آغاز

* * *
اين شعر توي مجله ي ” آدينه “ شماره ي سد و بيست و هفت چاپ شده بود ولي براي

! من يك چيز ديگه ست

اين همون شعريه كه ما كه مثلا هيات ژوري !!! بوديم، به عنوان بهترين شعر دانشجويي

كشور انتخاب كرديم (فكر كنم سال هشتاد بود .) شايد تنها مطلب مورد توافق همه بود

و امير حسين طاهري دانشجوي دندان پزشكي بود و نشريه ي ”پنجره“ رو در مي آورد

كه در مقياس دانشجويي كار خيلي خوبي بود ولي به خاطر چاپ عكس بي حجاب فروغ

!!!بستنش
9:05 AM @ عاطفه

|


اين بلاگ رو ۲۰ روز پيش ساختم ولي چون امتحان داشتم ديگه سراغش نيومدم . اسمش

رو از يکي از داستان هاي هوشنگ گلشيري وام گرفتم. همين جور که مشاهده مي کنين

نظر خواهي هم نداره!! ( فعلا ) نه كه خدايي نكرده فكر كنين من نمي خوام نظر كسي

!!! رو بدونم
اين بر مي گرده به آشنايي !!!!!فوق العاده ي من با كامپيوتر

.حالا عجالتا كه سيستم اين جوريه تا وقتي كه منجي عزيزم !!! نظر خواهي برام درست كنه



8:03 AM @ عاطفه

|