--> <$BlogRSDURL$>

Saturday, April 23, 2005


* " آنا کارنینا " یِ وجودم برگشته ، مال ِ او هم ! الآن توانایی خراب کردن هر رابطه یی ، بدون هیچ منطقی ، در من هست ، در او هم.

* اینترن شدم . پاویون مون ، بر خلاف تصورم ، جای خوبی بود . تَر و تمیز تر از حد انتظار . احساس خوبی بهم داد . فکر کردم پتانسیل ِخاطره انگیز شدن رو داره .

* شروع از اورژانس ، سخته . تو دوره ی دانشجویی هیچ کار عملی بهت یاد ندادن ، ولی انتظار دارن همه کار بلد باشی . تا وارد بخش می شم ، پرستارها یه لیست بلند بالا میدن دستم ، از پانسمان بگیرتا لوله ی معده ، خون گیری از شریان و .. کارهایی که من به عمرم انجام ندادم ! جناب رزیدنت هم که میگن : "خانوم دکتر بخش رو تحویل بگیر ، خداحافظ !" من هم کارهای عملی رو با مسخره بازی و رفاقت ، انداختم گردن پرستارها . تا فردا هم خدا کریمه !

پ.ن : آن وجه از شخصیتم که احساس منهای منطق است ، آن که لج می کند و تا از بین بردن و فنا کردن ، ول کن ِ معامله نیست ، " آنا کارنینا " نام دارد .
8:17 AM @ عاطفه

|

Monday, April 11, 2005


گور بابایِ منشی بخش اطفال که اینقدر ناز داره و جلسه ی کذایی
رو هِی عقب میندازه و تمام عقده هاش با این گشوده میشه که من
یک ماه دیرتر اینترنی م رو شروع کنم !

گور بابایِ پول و پول در آوردن و پول شویی ! از این فرصت های طلایی
نمی خوام ؛ مخ ام هم نمی تونین بزنین ! کسی اسم ِ Gold Quest
رو پیش من نیاره لطفا !

گور بابای هر کی که فکر می کنه من خَرَم و پول چند برگ کاغذ رو دوبله
حساب می کنه !

* گور بابایِ هر کی که درک ام نمی کنه ! ( این از همه شون مهمتره )

الآن خوشم و همین مهمه !

پ.ن : راستی هر کی می خواد بخنده ، به کتاب « پازل
عاشقانه ی آقای کا » ، کار ِ مانا نیستانی مراجعه کنه !
10:02 AM @ عاطفه

|