--> <$BlogRSDURL$>

Friday, January 20, 2006


*
هوم ! بهمن شد و صداي پاي افسردگي مياد . هميشه با يه اپيزود اضطراب شروع
ميشه ، و نمي دونم چرا انقدر مضطربم الآن ! وِقتي مياد ديگه نه ميشه درس
خواند ، نه و‌ ِل گشت ، نه ساز زد ، نه حرف زد ، نه فکر کرد ، نه ... فقط اگه حالي
باشه ميشه غُر غُر کرد و همه چي رو زير سئوال برد و زمين و زمان رو به هم
دوخت و به سوراخ موش و تَرَک ديوار و ... گير داد . بعد اگه ادامه پيدا کنه مي رسيم
به مرحله ي ِ بي اشتهايي عصبي و لالموني و حس ِ مرگ تا دوباره فرجي بشه و
برگردم به زندگي ِعادي ؛ فعلا که دارم از تمام ابزارهاي دفاعي موجود استفاده
مي کنم ازآهنگ هاي در پيت گرفته تا رقص و ورزش و ... خلاصه به
هر ريسماني چنگ مي زنيم تا ببينيم چي ميشه !

*
از فردا دارم ميرم بخش ني ني ها ! پارسال اين موقع ها هم اونجا بودم ، روزگار ِ
خوشي بود :)

*
! what does not change , is the will to change
7:46 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment