--> <$BlogRSDURL$>

Tuesday, December 13, 2005


روزنامه هاي امروز هم نوشتن ، مرگ دختر 23 ساله در بيمارستان به دليل تجاوز ؛
مهم نيست كه خبرش كلي تحريف شده بود . باز يه چيزي گلوم رو گرفت وقتي
يادم افتاد همين من ِخر روز اول فكر مي كردم خيلي چيزي ش نيست و همه مون
داشتيم چونه مي زديم كه اين مريض زنانه و به ما مربوط نميشه و همين من ِ
الاغ ، يه معاينه ي حسابي نكردمش و فقط عين اين رومانتيك هاي احمق ، رفتم
پاويون و گريه كه كدوم حيوون هايي مي تونن همچين بلايي سر يه آدم بيارن كه
بيشتر بدبختي ش به خاطر زن بودنشه . و همين رزيدنت نفهم ، زخم ش رو نگاه
نكرد و همين استادهاي نازنين ، سر ِراند پرونده ش رو هم نديدن و همين
پرستارهاي گاو ، يه نمونه آزمايش هم براش نفرستادن و همين سوپروايزر
عجوزه ، دنبال كارآگاه بازي بود و هر ساعت زنگ ميزد نيروي انتظامي رو
مي كشيد بالاي سرش و تا اون سه تا اراذل و اوباشي كه جمع كرده بودن
و آورده بودنش رو تحويل نداد ، از پا ننشست . تا فرداش كه هي تنفسش بد
شد و هي من به اين رزيدنته گفتم و هي اون گفت چيزي ش نيست و اين از
تبعات روانيه اون تجاوزه و هي فشارش اومد پايين و باز گفت احتمالا قبلش
بهش الكل ناخالص خوروندن و علايمش با مسموميت با الكل توجيه ميشه ؛
و انقدر من چونه زدم و كه بردنش E1 و اسمشو گذاشته بودن : مريض خانوم
دكتر ! و شبش ICU و فرداش تمام .

اينقدر مرگ ديدم كه پوستم كلفت بشه و ككم نگزه ؛ اما … دلم ميخواد تمام
نكبت اين جامعه ي آفت زده رو تو روي آشغال هاي عقده يي كه اين جوري
غرايزشون رو ارضاء مي كنن ، بالا بيارم .
8:13 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment