--> <$BlogRSDURL$>

Monday, April 11, 2005


گور بابایِ منشی بخش اطفال که اینقدر ناز داره و جلسه ی کذایی
رو هِی عقب میندازه و تمام عقده هاش با این گشوده میشه که من
یک ماه دیرتر اینترنی م رو شروع کنم !

گور بابایِ پول و پول در آوردن و پول شویی ! از این فرصت های طلایی
نمی خوام ؛ مخ ام هم نمی تونین بزنین ! کسی اسم ِ Gold Quest
رو پیش من نیاره لطفا !

گور بابای هر کی که فکر می کنه من خَرَم و پول چند برگ کاغذ رو دوبله
حساب می کنه !

* گور بابایِ هر کی که درک ام نمی کنه ! ( این از همه شون مهمتره )

الآن خوشم و همین مهمه !

پ.ن : راستی هر کی می خواد بخنده ، به کتاب « پازل
عاشقانه ی آقای کا » ، کار ِ مانا نیستانی مراجعه کنه !
10:02 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment