--> <$BlogRSDURL$>

Wednesday, February 09, 2005


* تو می نویسی و من ایراد می گیرم . می نویسی و می خندم . می نویسی و مشتاقانه می خوانم . می نویسی و پوزخند می زنم . می نویسی و مچاله می کنم و دور می ریزم . اما تو هم چنان می نویسی و این خواندن ها و دیدن ها تلنگری می زند که هستی ، وجود داری! و این حرصم را در می آورد و عصبیم می کند. با روحیه ی نفی کردن و پاک کردن هر چیز که دوست ندارم آشنا نیستی ؟

* عروسی رفتن تو برف سنگين.خودت اعتراف کن چقدر ته دیگ خورده بودی :) شکر خدا محرِّم شروع میشه تا من یه دو ماه ی استراحت کنم و برای مراسم بعدی تجدید قوا بکنم ! این ماه آخر که دیگه حالم داشت به هم می خورد ؛ هر کی زنگ می زد و دعوت می کرد ، عزا می گرفتم!

9:14 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment