--> <$BlogRSDURL$>

Sunday, February 27, 2005


10 روز به امتحان " پره انترنی" . کتاب ها بسته . مغز تعطیل . فوقش چی میشه ؟ قبول نمی شم ، شهریور امتحان میدم . شش ماه ول می چرخم ! این استاد راهنمای شوتم هر روز کلی وقتم رو تلف می کنه . روزی n بار connect میشم . آهنگ این فیلمه ( زندگی دوگانه ی ورونیک ) رو 100 بار گوش میدم . " tu viendras " (خواهی آمد) ، سرخوش می شم . چشم ها مو می بندم . چپ و راست تکون می خورم . بعدی ش " l`enfance " (کودکی) ، یه لالایی از یاد رفته رو ، یادم آورده . غمگين مي شم . مامان و بابا که نیستن ، آشپزی هم باید بکنم . زنگ می زنم و برای بار هزارم از مامان دستور پخت کته رو می پرسم و یادداشت می کنم که یادم نره به ازای هر پیمانه برنج باید چقدر آب بریزم ؛ با این حال برنج خمیر میشه . یه کفگیر از روش رو دور می ریزم . سیب زمینی رو که سرخ می کنم ، ماهیتابه ی پر از روغن داغ رو می ذارم تو ظرف شویی . حواسم نیست آب رو باز می کنم روش؛ روغن می پاشه همه جا وگند زده میشه . بابت همون پلو و سیب زمینی درست کردن کلی غر می زنم که خسته شدم . دقیقا دو ساعت وقتم تو آشپزخونه تلف شده . فکر می کنم مامان چطور این همه سال غذا درست کرده ، سر کار رفته ، غر هم نزده ..

پ. ن: خیام خوانی
11:11 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment