Wednesday, September 01, 2004
* دفترچه يادداشت م امروز تموم شد . همون كه اولش نوشته بودم :
دفتر دل زدگي هاي يأجوج از زندگي !
يك سال با هم زندگي كرديم . اولش رودربايستي داشتم باهاش ؛
حرف هام رو كامل نمي نوشتم . رمز و اشاره بود ، خودسانسوري
بود . درست در تاريخ 19/2/82 نوشتم : ” الآن يك ويري به جونم افتاده
كه همه چي رو بنويسم . تعريف مي كنم برات ؛ از سير تا پياز ! ... “
بعدش صميمي و پسرخاله شديم ، هيچي رو ازش پنهون نكردم .
ورق ش كه مي زنم ، رد پاي خوشحاليم هست ، هيجانم هست ،
انتظارم هست ، غصه م هست ؛ جاي قطره ي اشكم كه جوهر سبز رو
پخش كرده هم هست . فكر مي كنم خيلي دوست خوبي بوده و هست .
با ’ وبلاگ ‘ نمي شه خيلي دوست شد ؛ با هم سلام و عليكي داريم فقط .
وقتي ناراحتم ، نمي تونم بنويسم ش . خوشم نمي آد نقطه ضعف هام
رو همه بدونن ، هيچ وقت جلوي ديگران گريه نكردم . وقتي خوشحالم هم ،
به ندرت مي نويسم . حساسيت هاي بيخودي به خرج مي دم . هي به
خودم مي گم كه اين يه وبلاگه ، فضل فروشي توش نباشه ، موضع گيري
نباشه ، سياست نباشه ، رمانتيك بازي و آه و ناله نباشه ... آخرش
مي بينم هيچ حرفي نمي مونه !
خلاصه ، تكليف م هنوز روشن نشده با اين وبلاگ بينوا !
دفتر دل زدگي هاي يأجوج از زندگي !
يك سال با هم زندگي كرديم . اولش رودربايستي داشتم باهاش ؛
حرف هام رو كامل نمي نوشتم . رمز و اشاره بود ، خودسانسوري
بود . درست در تاريخ 19/2/82 نوشتم : ” الآن يك ويري به جونم افتاده
كه همه چي رو بنويسم . تعريف مي كنم برات ؛ از سير تا پياز ! ... “
بعدش صميمي و پسرخاله شديم ، هيچي رو ازش پنهون نكردم .
ورق ش كه مي زنم ، رد پاي خوشحاليم هست ، هيجانم هست ،
انتظارم هست ، غصه م هست ؛ جاي قطره ي اشكم كه جوهر سبز رو
پخش كرده هم هست . فكر مي كنم خيلي دوست خوبي بوده و هست .
با ’ وبلاگ ‘ نمي شه خيلي دوست شد ؛ با هم سلام و عليكي داريم فقط .
وقتي ناراحتم ، نمي تونم بنويسم ش . خوشم نمي آد نقطه ضعف هام
رو همه بدونن ، هيچ وقت جلوي ديگران گريه نكردم . وقتي خوشحالم هم ،
به ندرت مي نويسم . حساسيت هاي بيخودي به خرج مي دم . هي به
خودم مي گم كه اين يه وبلاگه ، فضل فروشي توش نباشه ، موضع گيري
نباشه ، سياست نباشه ، رمانتيك بازي و آه و ناله نباشه ... آخرش
مي بينم هيچ حرفي نمي مونه !
خلاصه ، تكليف م هنوز روشن نشده با اين وبلاگ بينوا !
Comments:
Post a Comment