--> <$BlogRSDURL$>

Thursday, August 05, 2004


داستان اينجاست كه در خانواده ي پدري من ، علاوه بر
” ژن “ هايي كه مسؤل ايجاد يك دندگي ، خود شيفتگي ،
زود از كوره در رفتن ، زير بار حرف احد الناسي نرفتن و ...
هستند و به سلامتي نسل به نسل ، بدون جهش ، انتقال
مي يابند ، يك ” ژن “ پدر سوخته ي ديگر هم هست كه
سرطان (از نوع خفن ش ) ايجاد مي كند و هر چند وقت
يك بار ، در عضوي از اعضاي اين فاميل محترم ، فعال
مي شود : حنجره ي مادر بزرگه ، تيروئيد عمه هه ، مغز
استخوان پسر عمه هه ، معده اون يكي عمه ، پروستات
عمو جان ، و اين بار سينه ي دختر عمو جان !
از اونجايي كه من خيلي ترسو هستم و پيش از هر نوع
تزريقي - حتي با آزمايش خون - با ديدن سرنگ به ” شوك
وازو واگال “ ( همون غش خودموني ) ، دچار مي شم چه
رسد به شيمي درماني و جراحي و بريدن اعضا ء و ... ،
از عموم دوستان مي خواهم كه دعا كنند خداوند مرا با يك
مرض ديگر ، بدون درد و بستري شدن و ... ، از روي زمين
بردارد ؛ حالا مرض هم نشد ، اشكال ندارد . فقط ، خفه
شدن در آب و سقوط هواپيما و سوختن در آتش و زير آوار
ماندن و از اين قبيل هم نباشد كه زياد درد نكشم ! به عنوان
مثال ، انواع سكته ، ابتلا به تير غيب و خواب به خواب رفتن
توصيه مي شود !
9:42 PM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment