Monday, July 05, 2004
* من اشتباه مي كنم ؟ ! من؟ من؟ من؟ در بيست و چهار
سالگي ؟ من ؟ اينقدر به خطا رفتم ؟ من ؟
* توفان گذشته . من اما ، باد نكاشته بودم ! گرد و غبار هم
خوابيده . فقط يه كم خار و خاشاك توي چشم من رفته كه
با مقداري اشك ريزش همراهه .
* كسي كه اينقدر كوره ، بايد هم در امتحان ” چشم “ ! گند
بزنه ! انتظار ديگه اي هم داشتي ؟
* چرا تمام بد حالي هاي من با امتحاناتم مصادف مي شه ؟
* اين ” تير “ لعنتي و تجربه ي تلخش يادت مي مونه كه ؟ نه ؟
* با سپاس از : ـ دوستان مهربان مشكل گشا ـ مادري كه
معجوني به اسم عاطفه را تحمل مي كند ـ ” داوود آزاد “ ـ
” يوهان سباستين باخ “ و ..............
* ” من ندارم سر يأس با اميدي كه مرا حوصله داد “
سالگي ؟ من ؟ اينقدر به خطا رفتم ؟ من ؟
* توفان گذشته . من اما ، باد نكاشته بودم ! گرد و غبار هم
خوابيده . فقط يه كم خار و خاشاك توي چشم من رفته كه
با مقداري اشك ريزش همراهه .
* كسي كه اينقدر كوره ، بايد هم در امتحان ” چشم “ ! گند
بزنه ! انتظار ديگه اي هم داشتي ؟
* چرا تمام بد حالي هاي من با امتحاناتم مصادف مي شه ؟
* اين ” تير “ لعنتي و تجربه ي تلخش يادت مي مونه كه ؟ نه ؟
* با سپاس از : ـ دوستان مهربان مشكل گشا ـ مادري كه
معجوني به اسم عاطفه را تحمل مي كند ـ ” داوود آزاد “ ـ
” يوهان سباستين باخ “ و ..............
* ” من ندارم سر يأس با اميدي كه مرا حوصله داد “
Comments:
Post a Comment