--> <$BlogRSDURL$>

Friday, May 21, 2004


.. و اين يك تجربه ي شخصي ست:

عاقبت، شاهد از غيب رسيد!! آزادي از تعلق مي دوني چه
رنگي يه؟ شيري! شيري كفي و حبابي! شيري خنك خنك!
يك فضاي مه گرفته رو تصور كن كه احاطه ت كرده.هيچ عنصر
نا مطلوب چسبناك و بويناكي در اطراف نيست.هيچ تصوير و
رنگ ديگه اي هم نيست كه چشمت رو آزار بده.خنكي داره
پوستت رو نوازش مي كنه و تو سبكي و معلق. پي اين هستي
كه حباب ها رو دونه دونه بتركوني و كلي شاد بشي و ذوق كني!
تمام دل مشغولي و دل خوشي اين لحظه ت ، اينه.( اون بازي
بچگي يادت مي‌ آد كه كف درست مي كردين و كف ها حباب
مي شدن و تركوندن هر كدوم شون چقدر كيف داشت؟؟ )

ديگه ” ساده ترين دروغ هاي خوب “ رو باور نمي كنم!
به رنگ قهوه اي قبل ش و آبي بعدش اصلا فكر نمي كنم!
لذت اين لحظه ي شيري- شكري رو ضايع نمي كنم!
به شدت در مي يابم دمي را كه با طرب مي گذرد!
8:35 PM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment