Friday, May 21, 2004
.. و اين يك تجربه ي شخصي ست:
عاقبت، شاهد از غيب رسيد!! آزادي از تعلق مي دوني چه
رنگي يه؟ شيري! شيري كفي و حبابي! شيري خنك خنك!
يك فضاي مه گرفته رو تصور كن كه احاطه ت كرده.هيچ عنصر
نا مطلوب چسبناك و بويناكي در اطراف نيست.هيچ تصوير و
رنگ ديگه اي هم نيست كه چشمت رو آزار بده.خنكي داره
پوستت رو نوازش مي كنه و تو سبكي و معلق. پي اين هستي
كه حباب ها رو دونه دونه بتركوني و كلي شاد بشي و ذوق كني!
تمام دل مشغولي و دل خوشي اين لحظه ت ، اينه.( اون بازي
بچگي يادت مي آد كه كف درست مي كردين و كف ها حباب
مي شدن و تركوندن هر كدوم شون چقدر كيف داشت؟؟ )
ديگه ” ساده ترين دروغ هاي خوب “ رو باور نمي كنم!
به رنگ قهوه اي قبل ش و آبي بعدش اصلا فكر نمي كنم!
لذت اين لحظه ي شيري- شكري رو ضايع نمي كنم!
به شدت در مي يابم دمي را كه با طرب مي گذرد!
عاقبت، شاهد از غيب رسيد!! آزادي از تعلق مي دوني چه
رنگي يه؟ شيري! شيري كفي و حبابي! شيري خنك خنك!
يك فضاي مه گرفته رو تصور كن كه احاطه ت كرده.هيچ عنصر
نا مطلوب چسبناك و بويناكي در اطراف نيست.هيچ تصوير و
رنگ ديگه اي هم نيست كه چشمت رو آزار بده.خنكي داره
پوستت رو نوازش مي كنه و تو سبكي و معلق. پي اين هستي
كه حباب ها رو دونه دونه بتركوني و كلي شاد بشي و ذوق كني!
تمام دل مشغولي و دل خوشي اين لحظه ت ، اينه.( اون بازي
بچگي يادت مي آد كه كف درست مي كردين و كف ها حباب
مي شدن و تركوندن هر كدوم شون چقدر كيف داشت؟؟ )
ديگه ” ساده ترين دروغ هاي خوب “ رو باور نمي كنم!
به رنگ قهوه اي قبل ش و آبي بعدش اصلا فكر نمي كنم!
لذت اين لحظه ي شيري- شكري رو ضايع نمي كنم!
به شدت در مي يابم دمي را كه با طرب مي گذرد!
Comments:
Post a Comment