--> <$BlogRSDURL$>

Tuesday, April 20, 2004


*نشستم يه عالمه شر و ور بافتم، كه چرا ”سعدي“ را دوست
دارم،اصولا فلان است و بهمان است و آهنگ شعر و طرب انگيزي
و طيبت آميزي و طنز و تأويل ناپذيري و غيره، اين طور است.بعد
ديدم خب،كه چي؟كي گفته تو اينجا تفسير و نظريه پردازي كني؟
هر كي بخواد اين چيزها رو بدونه، اينقدر منابع معتبر وجود داره
كه مجبور نباشه اينجا رو بخونه.اين شد كه نتيجه ي يك تايپ چهل
و پنج دقيقه اي،undo شد! فقط اينو بگم كه تو گلوم گير نكنه:
سعدي رو خيلي قبول دارم!،يه كم بيشتر از حافظ(مختصر و مفيد!!)

*سر مست اگر در آيي،عالم به هم بر آيد
خاك وجود ما را گرد از عدم بر آيد
دل رفت و صبر و دانش،ما مانده ايم و جاني
ور ز آنكه غم غم تست، آن نيز هم بر آيد

*جناب! ميشه خواهش كنم اين سايه ي لعنتي تون رو از زندگي
من بردارين؟ پيشاپيش تشكر ميكنم!

*طي اين دو روز تعطيلي،هشت تا از نوارهاي ”شجريان“ رو براي
هزارمين بار گوش كردم.و مقاديري آبغوره ي فرد اعلاء گرفتم كه
يادم بياد هنوز چقدر ضعيفم! نارگيل مي دوني چيه؟



8:00 AM @ عاطفه

|

Comments: Post a Comment